از نقشه های هوایی ، کرج را که ببینید ، مناطقی که در پایین دست اتوبان کرج قزوین کشیده شده اند و از پایین به جاده شهریار ، اشتهارد و بویین زهرا ختم می شوند ، پهنه سبز بزرگی را تشکیل داده اند . بعد از این محدوده در سمت جنوب ، کویر شروع می شود . کویر اشتهارد ، اخترآباد و مناطق کویری دیگری که در محدوده بین کرج تا ساوه قرار گرفته اند . در بالادست نیز طبیعت کوهستانی است و مناطق سبز را تنها در امتداد باریکی در کناره رودها می توان دید . ولی این دشت بزرگ است و تقریبا یکدست سرسبز و زیبا .
نام سهیلیه و زعفرانیه را در آگهی های فروش باغ و ویلا زیاد می توان دید . چنگ اندازی های متمولین در دل زمین های کشاورزی این منطقه ، داد مسئولان را در آورده است و تهدید به تخریب کرده اند . البته بنگاه های منطقه نظر دیگری دارند. می گویند سهمشان را بدهی همه چی حله . تخریب شده ها آنهایی بودند که سهم شهرداری و دهیاری و جهاد کشاورزی را نداده اند . االله اعلم . در هر صورت از زیبایی های این منطقه در قالب تبلیغات فروش ویلا زیاد شنیده بودم و خالی از لطف نمی دیدیم که برنامه ای برای این منطقه داشته باشم . این مسیر از چند نظر حایز اهمیت است :
1- بسیار نزدیک به کرج است و در فاصله کمتر از انیم ساعت می توان به نقطه شروع رکاب زنی رسید . در نوشته های قبلی هم توضیح دادم که به خاطر مخاطره آمیز بودن ورودی شهرهای بزرگ علاقه زیادی به شروع برنامه مستقیم از خود شهر ندارم . مگر در مسیرهای خروجی که خلوت باشند . در جاده قدیم و اتوبان قزوین به هیچ وجه . این فاصله ها را ترجیح می دهم با ماشین طی کرده و از ابتدای فرعی برنامه را شروع کنم .
2- تقریبا تمامی طول مسیر آبادانی و سرسبزی وجود دارد .
3- مسیری تقریبا تخت است که در طول 80 کیلومتر کمتر از 300 متر اختلاف ارتفاع دارد . برای یک تمرین کفی خیلی مناسب است .
با دوستان برنامه ریزی کرده بودیم که در فرصتی ممکن ، فاصله مرز تا باکو را رکاب بزنیم . این مسیر هم کفی است و بریا تمرین آن برنامه ، در صدد بودیم برنامه ای تمرینی در مسیری کفی تدارک ببینیم . به نظرمان آمد که بنا به دلایل گفته شده ، بهترین مسیر همین مسیر های ساوجبلاغ می تواند باشد . مسیر را انتخاب کردیم و برای برنامه آماده شدیم .
مسیر انتخابی از ابتدای فرعی سهیلیه در جاده قدیم شروع می شد و به سمت جنوب ادامه مسیر می داد تا جایی که به زعفرانیه برسد . بعد از گذر از میدان های زعفرانیه در مسیر شرق به غرب با گذر از اقبالیه و چند روستای دیگر به نجم آباد می رسید و از آنجا به سمت شمال به طرف نظر آباد ادامه مسیر می داد . در نظر آباد از مسیرهای فرعی که به موازات جاده قدذیم و در ژایین دست آن بود به سمت شرق ادامه مسیر می داد و در نهایت به جاده سهیلیه ختم می شد . مسیر را آپلود کرده ام و در تصویر زیر می بینید . در ادامه لینک ویکی لاک مسیر را هم گذاشته ام .
برای این برنامه طبق معمول از چند روز قبل اعلام کردم و به علت شرایط خاص روز اجرا ( مصادف با عید قربان ) ، فقط من و مصطفی بودیم که امکان برایمان فراهم شد تا در این برنامه شرکت کنیم . طبق قرار ساعت 6 صبح دوچرخه ها را بار زدیم و حرکت کردیم . از مسیر اتوبان کرج قزوین ، خروجی کردان و چهارباغ را خارج شدیم و به سمت چهارباغ ادامه دادیم مسیر را که به جاده قدیم رسیدیم . دقیقا در تقاطه جاده چهارباغ و جاده قدیم ، ژمژ بنزینی وجود دارد که برای ژارک ماشین ، آنجا را امن تر و مطمئن تر یافتیم . اگرچه از ابتدای مسیر چهارباغ تا ورودی مسیر سهیلیه 4-5 کیلومتر راه است ولی ترجیح دادیم ماشین را در جای مطمئن پارک کرده و مسیر را زودتر شروع کنیم .
هوای صبح کمی سرد بود . آخرهای تابستان است و دیگر زمزمه های پاییز شروع شده. مسیر چند کیلومتری تا اول سهیلیه را در جاده قدیم طی کردیم . هنوز زود بود و جاده شلوغ نشده بود . به اول سهلیه رسیدیم و وارد جاده که شدیم فضا به یکباره عوض شد . دو طرف جاده زمین های کشاورزی بزرگ بود . کمی جلوتر که به منطقه مسکونی نزدیک تر شدیم مزارع سبزی شروع شدند که بوی نعنا و ریحان آن فضا را پر کرده بود . در عوض سر هر کدام از این زمین ها 2-3 تا سگ نگهبان گذاشته بودند که به احدی رحم نمی کنند . بر خلاف سگ های ولگرد که در کنار جاده های اینچنینی کم نیستند و از سایه آدمیزاد هم می ترسند ، این سگ ها با گذر هر ماشین حمله می کردند و در نگهبانی از مزرعه با کسی شوخی نداشتند . برای ماشین ها که اهمیتی نداشت ولی برای ما که سوار دوچرخه بودیم مهم بود . به اولین گروه از این سگ ها که رسیدیم با خیال اینکه اینها هم از همان سگ های ولگرد هستند با آرامش داشتیم از کنارشان رد می شدیم . مصطفی 15 متر جلوتر بود که دیدم سگ ها به سمتش حمله کردند . حواسش نبود ولی سگ ها تا چند متری اش رسیده بودند و دنبالش می دویدند . سگ ها در این شرایط اگر بایستی کاری ندارند ولی از پشت خیلی راحت پاچه می گیرند . با شدت سوت زدم و سگ ها سر جایشان میخکوب شدند . به طرف من نگاه کردند و مصطفی را ول کردند . من هم با دوچرخه داشتم به اینها نزدیک کی شدم . گارد گرفتند برای من . چاره ای نبود . از دوچرخه پیاده شدم و با سوت کمی سگ ها را ترساندم . سگ ها در فاصله 5 متری من حرکت می کردند و من دوچرخه به دست جلو می رفتم . چند باری که تلاش کردم سوار دوچرخه شوم بلافاصله حمله کردند . مزرعه هم بزرگ بود . شاید نزدیک 200-300 مت در بر جاده . سگ ها تا پایان زمین مشایعتم کردند . عرق کرده بودم و پیاده روی باعث می شد بدنم سرد شود و احساس سرما کنم . در هر حال زمین که تمام شد سگ ها هم برگشتند و با نثار رحمت به اموات کسانی که سگ ها را کنار جاده ول کرده اند و باعث آزاد مردمند به راهمان ادامه دادیم .
کمی جلوتر دوباره حمله سگ ها . اینبار به مصطفی گفتم با سرعت رد شویم . نزدیک که شدیم سگ ها حمله کردند . با صدای سوت ترساندمشان و همین فرصتی شد تا سرعت بگیریم . 4 تا سگ هم دنبالمان . راستش فکرش را هم نمی کردم که سگ با این سرعت بدود . کیلومتر سنج سرعت 45 کیلومتر را نشان می داد و سگ ها با فاصله کمتر از 5 متر دنبالمان بودند . ما هرچه سریعتر رکاب می زدیم که فاصله بگیریم فایده نداشت . دوچرخه های کوهستان هم که رنج دنده سرعت ندارد و بعد از این سرعت دیگر پدال هرزگرد می شود . خیس عرق بودیم و نفسمان در نمی آمد . از فرار کردن ژشیمان شده بودم ولی راه دیگری وجود نداشت . تبا کوچکترین نیش ترمز گرفته بودندمان . ولی سگ ها ول کن نبودند تا اینکه باز محدوده استحفاظیشان تمام شد و دست از سر ما ورداشتند . به نتیجه رسیدم که روش اول بهتر است و همان پیاده روی هم خطر کمتری دارد و هم تمام انرژی را همان اول صبح هدر نمی دهد .
به سنقر آباد رسیدیم و میر را به سمت زعفرانیه ادامه دادیم . زعفرانیه بر خلاف تبلیغ هایی که می شود ، از ابتدای مسیر خشک تر بود ولی پر از ویلاهایی که کنار هم ساخته شده بود برای استفاده از طبیعتی که با وجود ویلاها اثر آن کمرنگ تر شده بود . بعد از زعفرانیه زمین های خشک شروع می شد . زمین هایی که اگرچه کویر نبودند ولی بی آب بودند و لم یزرع . جاده همچنان خلوت بود و در اختیار خودمان . در مسیر غرب که حرکت می کردیم آفتابی که تازه داشت بالا می آمدئ از پشت سرمان می زد و سایه های بلندمان در طول جاده کشیده شده بود . آرامش این منطقه ما را دعوت کرد که در گوشه ای اتراق کنیم و صبحانه ای بخوریم . ساعت 8 بود که بساط صبحانه را بپا کردیم .
بعد از صبحانه مسیر را به سمت ذکی آباد ادامه دادیم . نجم آباد هم سرسیز بود ولی طبیعت متفاوت تری داشت . پر بود از جالیزهای خربزه و هندوانه. هوا خنک بود وگرنه اینجا هنوانه لذت دیگری داشت . این روستا اولین روستایی در مسیر بود که نشانه هایی از قدیم در آن یافت می شد . بقیه روستاها رنگ عوض کرده بودند و امروزی . خانه قدیمی را در نجم آباد ببینید .
به نجم آباد که رسیده بودیم دیگر آفتاب بالا آمده بود و مردم بیرون آمده بودند . پیرمردها کنار دیوار نشسته بودند و برابیشان جالب بودیم . از مبدا و مقصدمان پرسیدند . مصطفی تعجب می کرد که با اینها ترکی صحبت می کنم . پرسید اینها ترک کجایند و بیشتر متعجب شد وقتی متوجه شد که بومی های این منطقه زبانشان ترکی است .
از نجم آباد به نظر آباد چه جاده ای . عریض و صاف و یکدست . اگرچه شلوغ تر بود ولی یکدست بودن جاده باعث شد سرعتمان در سربالایی این مسیر بیشتر هم بشود . دو طرف مسیر باز مزارع شروع شده بودند که اکثرا مزارع ذرت بودند که با نزدیک شدن به شهر ، از مقدار مزارع کم شده و به مقدار باغ ها افزوده شد .
به نظر آباد که رسیدیم پیرمردی که کنار خیابان نشسته بود برای مان دست می زد و خیلی تشویقمان کرد . دمش گرم . خستگی از تنمان در آمد . در نظرآباد همه جوی ها پر خون بود و در خیلی از خانه ها گاوی گوسفندی آویزان کرده بودند و داشتند پوست می کندند . استقبال خیلی گسترده ای صورت گرفته بود . به خدا ما که راضی نبودیم .
دوچرخه مصطفی پنچر شد . تا رفع پنچری فرصتی دست داد تا ادامه نان و انگورمان را بخوریم و جان تازه ای بگیریم .
از نظر آباد به بعد مسیر رویایی شروع می شد . از نظر آباد به سمت نوکند ، قنبرآباد و تهران دشت . مسیر کلا از میان باغ ها می گذشت و در بسیاری از جاها دو طرف مسیر را درختان بزرگ گرفته بودند و دالان های سبز ایجاد کرده بودند . این منطقه درست شبیه جاده خوشنام سمت مشکین دشت است با این تفاوت که مثل آنجا به زباله پر نشده و بسیار تمیز تر و دست نخورده تر است . جاده رویایی بود و از آن مسیرهایی که آرزو می کنی کاش تمام نشود .
از مسیر تهراندشت وارد جاده قدیم شدیم . در ابتدای مسیر تهراندشت از جاده قدیم ، شرکت ایران فریم کو قرار دارد که سازنده سازه های سیمانی است . در شعاع 500 متری این کارخانه ، همه درخت ها را غبار گرفته و خیلی از آنها یا خشک شده اند و یا در شرف نابودی اند . اینجا می توان تقابل دو تلاش برای بقا را دید . یکی تلاش بشر برای ساخت مسکن که نیاز طبیعی و غیر قابل اجتناب اوست و دیگری نیاز به طبیعت برای بقا . نه بقای طبیعت بلکه بقای خود انسان . شاید در نگاه اول با دیدگاهی طبیعت دوستانه براحتی بتوان توسعه تکنولويی و در جمع آن شرکت هایی مانند این ا محکوم کرد ولی در حالت کلی نمی توان نیاز به این سازه ها ار کتمان نمود . شاید باید به دنبال راهکارهای بینابینی بود . تلاش برای آلودگی کمتر و طبیعت زیباتر . تا هر جا که ممکن است و تقابل نیازها این امکان را فراهم می آورد .
وارد جاده قدیم که شدیم بساط ایستگاه هنوانه بپا بود . هوا هم گرم شده بود و می طلبید. نگه داشتیم و هنوالنه نسبتا بزرگی گرفتم . مصطفی گفت کوچکترش را بگیر تمام نمی شود . بعدا خودش که نصف هنوانه را خورده بود تعجب می کرد . بعد از دوچرخه سواری ، هندوانه حرف اول و آخر خوردنی ها را می زند .
ساعت حدود 12.5 بود که به ابتدای مسیر و نقطه شروع رسیدیم . جزئیات برنامه به این شکل بود :
کل زمان برنامه : 6 ساعت
کل زمان خالص رکاب زنی : 4 ساعت
مسافت طی شده : 86 کیلومتر
میزان تغییر ارتفاع : 350 متر
مسیر برنامه را می توانید از برنامه ویکی لاک (wikiloc) ببینید و در صورت نیاز دانلود نمایید . این هم لینکش :
تشکر ویيه از تمامی مردمی که در طول مسیر ما رو مورد لطف قرار دادند .
خواهش از راننده کامیونی که از کنار ما رد شد و درست بغل گوشمان بوق زد و با خنده رد شد ، اینکار ممکن است خطرناک باشد لطفا روش های بی خطرتری را برای تفریح جاده ای انتخاب کنید .
ادامه تصاویر را اینجا ببینید :
خسته نباشین ??
سلام و خدا قوت
سگ ها چه ولگرد چه سگ گله و … داستاني دارنا 🙂 و آدرنالين خونو مي رسونن به 1000
خوش و شاد و پا به ركاب باشيد
درود بر بزرگترین دوچرخه سواران ایران زمین
خسته نباشید. قبل از شهرک زعفرانیه یه روستا به نام روستای رمنده هس که من در اونجا زندگی میکنم