سفر به نخجوان ، دریاچه باتابات

آبان ماه 96 ، تعطیلی روز یکشنبه فرصت غنیمتی شد تا برنامه ای نسبتا طولانی را بچینیم . برنامه ای با رکابزنی حدود 350 کیلومتر برای سه روز که با توجه به شرایط خاص آن امکان همرکابی برای تمامی نفرات فراهم نبود . لذا تصمیم گرفتیم  گروهی جکع و جور و چابک را برای این برنامه تدارک ببینیم . تیم سه نفری بنده ، آقا هادی و آقا یحیی برای این سفر مهیا شدیم .

از تهران طبق معمول با آقای آذری برای رفتن به جلفا هماهنگ کردیم . جلفا اتوبوس کم ندارد ولی آقای آذری طبق تجربه های قبلی بهتر هوای ورزشکاران را دارد . پیشتر در گزارش سفر به کناره ارس اطلاعات تماس ایشان را گذاشته ام که می توانید مورد استفاده قرار دهید :

گزارش سفر از جلفا به خدافرین 

شب چهارشنبه از تهران حرکت کردیم و صبح حدود ساعت 7 به ترمینال هادی شهر رسیدیم . بعد از آماده کردن دوچرخه ها حدود ساعت 8 به سمت جلفا حرکت کردیم . گمرک خلوت بیود و در کمتر از یکساعت کل کارهای گذر از مرز انجام شد و وارد نخجوان شدیم .

وارد نخجوان شدیم

وارد نخجوان شدیم

اولین شهر نخجوان هم جلفا نام دارد . برای رفتن به نخجوان می توان از داخل شهر جلفا رد شد یا از کمربندی شهر که به اتوبان اصلی وصل می شود گذشت . ما از کمر بندی رفتیم و داخل جلفا را ندیدیم .

ورودی شهر جلفا

ورودی شهر جلفا

مسیری که در امتداد طولی جمهوری نخجوان کشیده شده ، اتوبانی دو بانده و بسیار خوش ساخت است و بسیار خلوت . مسیری عالی برای رکابزنی . نه از چاله و دست انداز خبری است نه از ماشین های زیاد و کامیون و … . از این بابت بسیار عالی است .

تا نخجوان 34 کیلومتر است که در امتداد اتوبان هیچ شهری دیده نمی شود . اگر جاده قدیمی را انتخاب کنید مسیر دورتز می شود ولی از داخل شهرها عبور میکنید .  مسیر نسبتا هموار است و بجر قسمت هایی که سربالایی ملایمی دارد .

قبل از رسیده به نخجوان از خروجی مسیری که به سمت غار اصحاب کهف می رود عبور کردیم ولی برنامه ای برای بازدید از این غار نداشتیم . همچنین از کنار نماد شهر بابک هم گذشتیم .

خروجی مسیر اصحاب کهف

خروجی مسیر اصحاب کهف

نماد شهر بابک

نماد شهر بابک

ویژگی جالبی که در شهرسازی آذربایجان دیده می شود توجه بسیار به نمادهای شهری است . در ایران با این مسئله خیلی مشکل داریم . شاید برایتان زیاد پیش آمده باشد که وارد شهر کوچکی می شوید و در گوشه و کنار نشانی از نام شهر نمی بینید  و دنبال بانک یا اداره ای می گردید که نام شهر را روی تابلوی آنم نوشته باشند . در آذربایجان برای تمامی شهرها ، نمادهای شهری با نام شهر در ورودی و خروجی شهر و حتی در مکان های عمومی داخل شهر ساخته اند که قابل توجه است . نمونه های بیشتر این نمادها را در نخجوان و شاهبوز دیدیم و به تصویر کشیدیم .

ورودی شهر نخجوان و نمادی با نام این شهر

ورودی شهر نخجوان و نمادی با نام این شهر

وارد شهر نخجوان شدیم و از آن گذشته و در مسیری که به سمت شمال نخجوان به سوی باتابات و شاهبوز می رفت حرکت کردیم . مسیر در امتداد رودخانه ای بود که فضا را نسبت به مسیر صبح ، زیباتر و دل انگیز تر می کرد . ناهار را در خروجی شهر نخجوان و در کنار نماد شهری دیگری در پارکی نسبتا بزرگ صرف کردیم .

از فعالیت های جالبی که در این جمهوری انجام شده است ، درخنکاری مسیرهای بین شهری است . کلیه اتوبانها و مسیرهای اصلی در کنار خود در هر طرف سه ردیف درخت دارند و طبق صحبتی که با یکی از اهالی داشتیم کاشت آنها تویسط دولت انجام شده و نگهداری و عواید آن به روستاهای مسیر واگذار شده است . البته از تنبلی مردم این دیار داستان ها داریم . کم نبودند نفراتی که ظاهرا در حال رسیدگی به این درختان بودند و. در واقع فقط گوشه ای سیگار می کشیدند تا وقت تمام شود . کنار این درختان پر بو.د از ته سیگارهایی که نشانه هایی بود از انتظار طولانی روستاییان در زمان های طولانی رسیدگی به درختان که به بطالت صرف می شود .

درختان در مسیر شاهبوز رشد بهتری داشتند . برگ های زرد و نارنجی پاییزی شان هم فضا را دل انگیز کرده بود .

درختان مسیر شاهبوز پر پرو بال ترند .

درختان مسیر شاهبوز پر پرو بال ترند .

مسیر که بالاتر می رود هم شیب مسیر بیشتر می شود و هم کوه های دو طرف دره ای که در واقع مسیر گذر رودخانه ای نسبتا بزرگ است به هم نزدیک تر می شوند . جلوه زمین کوهستانی تر می شود و روستاهایی که تک و توک در جاده دیده می شوند با رود و کوه مهربان تر به نظر می رسند در فضایی که همه به هم آمیخته اند .  فرصت برای ماست که روستاها را از نزدیک ببینیم .

تا رسیدن به شاهبوز سربالایی نسبتا ملایمی را طی می کنیم که قبل از سد به بیشترین مقدار خود می رسد .  سد نسبتا بزرگی به به نام حیدر علی اف رئیس جمهور پیشین آذربایجان نامگذاری شده است .بعد از تابلوی سد ، مسیر باز ملایم می شود و از اینجا تا شاهبوز بیش از نیم ساعت راه نیست .

سد حیدر علی اف

سد حیدر علی اف

به شاهبوز که رسیدیم هوا  داشت تاریک می شد . مقصد رستوران ماهی بود که می دانستیم در خروجی شهر به طرف باتابات است و 3-4 کیلومتری فاصله دارد . مردم اظهار لطف بی پایانی داشتند و حیف که زمانی نبود تا با آنها معاشرت و صحبت داشته باشیم .  فرصت  صرفا برای ثبت تصاویری از پارک بزرگ و زیبایی که در ورودی شهر بود ، کفایت کرد . این پارک را سربازان ارتش می ساختند . در جمهوری نخجوان بسیار می بینید سربازانی را که مشغول کارهای خدماتی اند و مانند آنچه در بالا شرح آن رفت بیشتر زمانشان هم به تماشای کار دوستانشان می گذرد .  دسته های 20 نفری را می بینی که یک دو نفرشان بیل به دست دارند و بقیه کار آنها را تماشا می کنند و هر از چند گاهی بیل دست به دست می شود . ولی با این حال نتیجه کارهایشان عالی است و آنچه ساخته اند ارزشمند و زیبا .

با یکی از اهالی در مورد تعداد سربازان صحبت کردم . گویا بخاطر ایجاد آمادگی دفاعی در جمهوری با توجه به احتمال عدم امکان انتقال نیرو در صورت وقوع جنگ ، سرباز بیشتری در نخجوان نسبت به جمعیت و مساحتش وجود دارد .

پارک ورودی شهر شاهبوز که شرح آن در داخل متن رفت

پارک ورودی شهر شاهبوز که شرح آن در داخل متن رفت

به رستوران که رسیدیم هوا کاملا تاریک شده بود . رستوران محوطه ای بود بزرگ که استخر پرورش ماهی داشت و تالار عروسی و رستورانی بسیار زیبا و بعلاوه تعداد قابل توجهی سوئیت های اقامتی کامل و تمیسز و مرتب که با قیمتی بسیار عالی اجاده داده می شود . برای اقامت یک شب در این سوئیت که دو اتاق بزرگ و سرویس و هال داشت از ما 30 مانات گرفت و صبحانه لذیذی هم ضمیمه آن بود .  کاری با تعداد نفرات ندارند و اگر امکانات خواب داشته باشید برای بیش از 10 نفر در این واحد جا هست .

رستوران ماهی که شب را اینجا ماندیم

رستوران ماهی که شب را اینجا ماندیم

شام را در رستوران ، ماهی خوردیم با کلی مخلفات که اغلب بسیار شور بود . صاحب رستوران می گفت که در نخجوان غذا را شور می خورند . مصرف شیرینشان هم بالاست . اگر می دانستم قبلش خواهش می کردم که کمی کمتر نمک استفاده کند .  ماهی هایشان ماهی رودخانه بود . از همان هایی که ما هم در مهربان داشتیم سال های قبل . الان هم هست ولی ریز ترند و کمتر .   بعد شام از رستوران دار خواهش کردیم صبحانه ما را شب بیارود اتاق تا ما بتوانیم صبح خیلی زود راهی شویم.  صبح قبل از طلوع آفتاب ، صبحانه را خوردیم و راهی باتابات شدیم .  فضای دل انگیز رستوران ، صبح بیشتر نمود داشت . اینجا حتی مناسب آن است که برای استراحتی چند روزه با خانواده انتخاب شود . با هزینه ای بسیار پایین تر از آنچه در ایران امکان پذیر است . در فضایی که حتما بهار زیباتر و دل انگیز تری دارد .

مسیر به سمت باتابات نسبت به آنچه دیروز آمده بودیم شیب بیشتری داشت و این شیب با نزدیک شدن به مقصد بیشتر هم می شد. کم کم دره تنگ تر و صخره ای تر شد . راه در کنار صخره ها پیش می رفت و تک و توک درختان وحشی نمایان می شدند . اولین درخت زالزالکی که در مسیر دیدم انقدر هیجان انگیز بود که جیب هایمان را پر کردیم . حتی وقتی افسری که در سه راهی منتهی به ده ، نزدیک ما ، منتظر ماشین ایستاده بود ما را صدا کرد فکر کردیم شاید از چیدن میوه ها شاکی شده است . جلوتر که رفتیم ، بعد  از ده هایی عبور کردیم که داخلش پر بود از درختان زالزالکی که میوه های رسیده شان دست نخورده روی درخت مانده بود . بعد از آخرین ده ، جنگلی از این درخت ها شروع شد .  گویا مردم علاقهع ای به این میوه ها ندارند . البته میوه های نسترن و سنجد هم سرنوشت مشابهی داشتند .  درختان سنجد کنار جاده ها در ایران در این فصل به سختی آخرین سنجدهایشان را در دور از دسترس ترین نقاطشان نگه می دارند .

درخت زالزالک - ما می گوییم یمیشان

درخت زالزالک – ما می گوییم یمیشان

در منطقه جنگلی و در جایی که پیچ های تند جاده شروع می شد ، اتاقک جنگلبانی بود . برای پر کردن آب ، ایستادیم و ما را به چای دعوت کردند . انسان های مهربان و خونگرمی بودند .  چای را خورده و بعد از رفع خستگی ، مسیر پیچ در پیچ را  تا بالاترین نقطه ادامه دادیم  و به دریاچه رسیدیم .

دریاچه باتابات

دریاچه باتابات

دریاچه های باتابات ، 3 دریاچه نسبتا بزرگ اند و در دره نسبتا کم عمقی که بعد از آخرین گردنه جنگلی ایجاد شده است جای گرفته اند . دور دریاچه را کوه هایی با پوشش جنگلی تنک فرا گرفته اند که اکثرشان درخت زالزالک اند و قرمزی زیبایشان در این فصل عالی و دیدنی بود .  کوه های اطراف برف گرفته بودند و باد اطراف دریاچه سوزناک بود . مخصوصا بعد از گذر از یسربالایی و عرق شدیدی که کرده بودیم ، زیاد شرایط مناسبی بریا ماندن نبود . سعی کردیم کل بهره مان از زیبایی محیط را به سرعت جذب کنیم و به ارتفاعی که باد کمتر و هوا ملایم تر باشد برگردیم .

با جنگلبانی که در مورد دریاچه و منطقه صحبت کردیم ، می گفت بهترین زمان این منطقه خرداد اه است . آن زمان خیلی هلا می آیند و چندین روز کمپ می کنند و از فضای عالی منطقه لذت می برند .  انشالله برنامه ای دیگر در خرداد ماه با کمپ شبانه کنار دریاچه  به شرط بقا .

راه برگشت را که سرازیر بود در پیش گرفتیم و همزمان با تاریکی هوا به نخجوان رسیدیم .  اگرچه شنیده بودم که در نخجوان هم می توان سوییت های با قیمت مناسب تهیه کرد ولی فرصت و امکان گشتن فراهم نشد و ارزانترین هتل موجود را که هتل طغرل بود با کرایه نفری 25 مانات ، برای شب مانی انتخاب کردیم. کرایه ای بیش از دو و نیم برابر کرایه رستوران ماهی و شرایطی به مراتب ضعیف تر . برای دفعات آینده حتما باید مکان اقامتی مناسبی در نخجوان تدارک ببینیم و یا اینکه طوری برنامه ریزی کنیم که اقامت شبانه مان در خارج از شهر باشد .

شب گشت کوچکی در شهر جهت تهیه مایحتاج زدیم . اگرچه قصدمان گشت و گذار شهری نبود ولی به نظر می رسید شهر کوچک تر از آن باشد که در مسیر ترددی که برای خرید داشتیم ، همه جای آن را ندیده باشیم .

صبح بسیار زود و قبل از طلوع آفتاب به جاده زدیم . هوا سرد بود و سوزناک . اتوبان روشنایی کاملی داشت و مسیر هم خلوت بود . مسیری با سربالایی ملایم به سمت روستای شاهتخی که در نقطه مقابل پلدشت ایران است . در این قسمت از مسیر ، درخت کاری های حاشیه جاده در برخی قسمت ها ، تبدیل به گلکاری شده بود . گلکاری جاده در ناحیه ای که از نزدیک ترین نقطه مسکونی بیش از 5 کیلومتر فاصله دارد در نوع خود قابل توجه و جالب بود .

حدود ساعت 8:30 به گمرک رسیدیم و ساعت حدود 9:30 از مرز رد شده و وارد پلدشت شدیم . در قهوه خانه ای که دور میدان اصلی شهر بود ف نیمرو را زدیم و آماده طی مسیر بی نظیر حاشیه ارس شدیم .

مسیر حاشیه ارس را سال گذشته  اواخر مهر ماه با تعدادی از همرکابان از سمت جلفا به پلدشت رکاب زده بودیم  و خاطرات بی نظیری از این مسیر داشتیم .  گزارش این سفر را می توانید در صفحه زیر ببینید .

گزارش سفر از جلفا به پلدشت  

اینبار از جهت مخافت ، از پلدشت وارد جاده شدیم . تا محدوده سد ، مسیر یکنواخت است و ارس در دور دست جاده در دشتی وسیع پیش می رود . از شهرک آراز گذشتیم و از بازار ماهی آن . هفته قبل در شمال ، ماهی فروش می گفت ما بار ماهی مان را از سد ارس تامین می کنیم . ماهی فروش های اینجا هم تایید می کردند . تولید ماهی اینجا زیاد است و مصرفش کم .  بیشتر به شمال کشور ارسال می شود .

در ادامه مسیر رقص مرغ های مهاجر در آسمان ، بسیار هیجان زده مان کرد . بی اختیار ایستادیم و دقایقی را به تماشای نمایش زیبای این پرنده ها پرداختیم . در زیر قسمتی از آن را ببینید :

بعد از گذر از سد ، وارد جاده ای پر پیچ و خم شدیم که در مسیر خود ، سربالایی و سرازیری به وفور داشت .  جاده باریک بود و حرکت ماشین هایی که پیچ های جاده حس اسپورتشان را به بازی گرفته بود ، جاده را کمی نا امن می کرد . از ماشین ها فاصله می گرفتیم و سعی می کردیم در پیچ ها با احتیاط تمام عبور کنیم .  اگرچه مسیرهای زیبای زیادی را رکاب زده ام وی برای من همیشه همراهی با رودها هیجان انگیز بوده است و ارس در مسیر پر پیچ و تاب خود جایگاهش جداست .

حدود ساعت 6 به جلفا رسیدیم . هوا تاریک شده بود و مسیر 10 کیلومتری تا هادیشهر را شبانه رکاب زدیم .  تا ساعت 9 شب که اتوبوس حرکت کند ، فرصتی دست داد تا استراحتی بکنیم و از کوفته های خوشمزه ای که انتظارمان را می کشیدند لذت ببریم.

ارس

ارس

جاده پر پیچ و خکم

جاده پر پیچ و خم

در مسیر جلفا به هادیشهر

در مسیر جلفا به هادیشهر

مسیر این برنامه را در سایت wikiloc  به آدرس زیر ببینید و دانلود کنید :

پروفیل و مسیر حرکت 

در این سفر موارد زیر حایز اهمیت اند :

1- سفر خارجی است . پاسپورت فراموش نشود .

2- عوارض خروج و ویزا در مجموع حدود 85 هزار تومان هزینه دارد .

3- آذربایجان از جمله کشورهایی است که در مورد داروها با حساسیت زیادی برخورد می کند . تا حد امکان دارو همراه نبرید . مسکن ها به هیچ وجه

4- در صرافی های نخجوان قیمت مبادله ای ارز به ضرر شماست . داخل ایران تعویض کنید بهتر است .

5- در داخل شهر نخجوان برخی جاها پول ایران را می پذیرند ولی اکثر جاها نه دلار و نه ریال . فقط مانات .

6- برای تعویض پول در داخل شهر جلفا می توانید اقدام کنید .

یک دیدگاه در نوشته‌ی “سفر به نخجوان ، دریاچه باتابات

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *