رکابزنی پاییزی دشت قزوین از هشتگرد تا تاکستان

پاییزی به رنگ تاکستان

پاییزی به رنگ تاکستان

دشت قزوین ، بسیار حاصل خیز است و بسیار مسطح . دشت ، استان نیست که بتوان با خطی ، محدوده آن را مشخص کرد ولی در حالت کلی ، منطقه مسطحی را که در حوالی قزوین ، از تاکستان و بویین زهراو آبیک و .. وجود دارد را دشت قزوین می نامند . ما هم اسم سفرمان را گذاشتیم رکاب زنی دشت قزوین .  تصمیممان رکابزنی از هشتگرد تا تاکستان از مسیری بود که از میان روستاها و به موازات اتوبان و جاده قدیم ، دشت را رد می کرد و از شهرهای هشتگرد ، نظر آباد ، قشلاق ، خاکعلی  گذر می کرد .

در ابتدا در مورد مسیر مطالعاتی کردیم ولی اطلاعاتمان در مورد این مسیر و شهرهای بین راه اصلا کافی نبود . نتوانستیم اطلاعات کافی را از اینترنت پیدا کنیم . در آنچه می دانستیم  اخباری بود که پیشتر در خصوص کیفیت جاده در سایت ها آمده بود و اطلاعات پروفیل مسیر که ار نرم افزار استخراج کرده بودیم .  مسیر ، مسیر صاف و یکنواختی است به طوری که در فاصله بیش از 120 کیلومتر رکاب زنی از هشتگرد تا تاکستان ، فقط کمتر از 300 متر جابجایی عمودی در مسیر وجود دارد .

از چند روز قبل ، آگهی دعوت به همرکابی را طبق معمول در سایت ها و گروه ها گذاشتم . خیلی ها تماس گرفتند و از جزئیات پرسیدند .  طولانی بودن مسیر باعث شد که خیلی ها منصرف شوند . آنهایی هم که منتظر مانده بودند تا در لحظات پایانی اعلام نظر کنند در شب برنامه انصراف خود را اعلام کردند . احمدی ماند و من و یکی از هشتگرد که به طور قطعی حضورش را اعلام کرده بود .  سفرمان را ساعت 6 صبح از کرج شروع کردیم . البته با ماشین . جاده خلوت بود و ساعت 6:30 به هشتگرد رسیدیم .  به هشتگرد که رسیدیم با این دوستمان که از طریق گروه  دوچرخه سواری آشنا شده بودیم تماس گرفتیم . پاسخ نداد . بعد از چند بار تماس ، تماسمان را رد داده و گوشی اش از دسترس خارج شد . آماده بودیم و منتظر او . تا ساعت 7:20 هم منتظر ماندیم . نگران شدیم ولی پاسخی از او نگرفتیم و سفر را دو نفری شروع کردیم . البته بعدا مشخص شد که ایشان هم منصرف شده بودند و نیازی به اعلام ندیده بودند . این هم مدلی از همراهی است دیگر .

رکاب زنی را از هشتگرد آغاز کردیم . در مسیر جاده قدیم و نرسیده به نظر آباد وارد مسیر فرعی شدیم که با گذر از پایین نظر آباد و آبیک ، به جاده قشلاق می رسید . مسیر نرسیده به نظر آباد ، پر بود از باغ و بسیار زیبا بود .مسیر از حاشیه نظر آباد رد شد و از جنوب شهر عبور کرد . صحنه هایی از این شهر که دیدم ف نگاهم را به این شهر کلا عوض کرد . قبلا از سرسبزی و باغات این شهر زیاد دیده وبدم ولی این منطقه از شهر ، پر بود از زباله هایی که کنار کوچه ها تلبار شده بودند . بوی تعفن فضا را پر کرده وبد و به نظر می آمد کسی با این مسئله مشکلی ندارد . با فرض اینکه این مسئله مقطعی است ، راه را ادامه دادیم ولی تقریبا تا پایان شهر ، این مشکل همراه ما بود .

مسیر بعد از هشتگرد وارد فرعی شد که پر بود از باغ های میوه

مسیر بعد از هشتگرد وارد فرعی شد که پر بود از باغ های میوه

مسیری آرام و زیبا

مسیری آرام و زیبا

کندوهای زنبور عسل نرسیده به نظرآباد

کندوهای زنبور عسل نرسیده به نظرآباد

مزارع ذرت در محدوده نظرآباد

مزارع ذرت در محدوده نظرآباد

وضعیت اسفناک زباله ها در حاشیه جنوبی شهر نظرآباد

وضعیت اسفناک زباله ها در حاشیه جنوبی شهر نظرآباد

بعد از نظر آباد ، مسیر ما را به احمد آباد رساند . احمد آباد ، ده دکتر مصدق بوده است . نه زادگاهش بلکه دهی که مصدق خریده بوده و رعیت هایش در آن کار و زندگی می کردند .  در مورد این ده مطالعاتی داشتم . انشالله هفته آینده ، برنامه ای ویژه این ده داریم و مفصلا در مورد آن صحبت خواهیم کرد .

از احمد آباد ،مسیری است که به سمت جنوب می رود و راه ارتباطی روستای قارپوز آباد است . نام جدید قارپوز آباد ، صالحیه است . خیلی ها در مورد تالاب این روستا نشنیده اند . تالابی که استراحتگاه پرنده های مهاجر است و می توان انواع مختلف پرنده ها را در آن دید . ما مسیرمان مخالف این روستا بود ولی دیدن لک لک هایی که خیلی وقت بود ندیده بودم ، مرا مصر کرد که حتما سفری به این روستا و تالابش داشته باشم . انشالله هفته آینده مقصدمان این تالاب و خانه دکتر مصدق خواهد بود .

این جاده به سمت قارپوزآبد ( صالحیه) می رود .

این جاده به سمت قارپوزآبد ( صالحیه) می رود .

از احمدآباد وارد جاده قشلاق شدیم . شهر قشلاق را خیلی سریع رد کردیم . شهری معمولی بود و تقریبا چیزی بریا جلب توجه نداشت . معمولی معمولی .  هنوز آثار زباله ها در کنار جاده پابرجا بود و کم کم که جلو می رفتیم وضعیت بهتر می شد .  البته تا محدوده قزوین ، این راه پر بود از گاوداری و مرغداری و پشته هایی از فضولات که برای کمپوست شدن روی هم انباشته شده بودند . اگرچه اینها زباله نبودند و جزئی از کشت و کار و طبیعت منطقه اند ولی اگر به بوی این مواد عادت ندارید به هیچ وجه سراغ این مسیر نروید. من مشکلی نداشتم ولی همسفرم زیاد از این بو راضی نبود .

زرگر ، روستایی است که مردمانش مهاجرین اروپایی اند و به زبان رومانو سخن می گویند .

زرگر ، روستایی است که مردمانش مهاجرین اروپایی اند و به زبان رومانو سخن می گویند .

با فاصله نه چندان زیادی از قشلاق ، تابلوی روستای زرگر که با خط کوچکتری داخل پرانتز کلمه رومانو را نوشته بودند توجه ما را جلب کرد . قبلا در مورد این روستا مقاله ای خوانده بودم . روستای جالبی که اهالی اش از اقوام اروپایی و احتمالا نژادهای بالکان هستند و در سالهایی دور به این منطقه کوچیده اند و همچنان به زبانی که آن را رومانو می نامند سخن می گویند . داخل روستا رفتیم و با پیرمردی در مورد زبانشان ، گپی زدیم . راستش در ابتدا کمی مردد بودم از پرسیدن . گفتم شاید خوششان نیاید ولی پیرمرد با حوصله جواب داد . اطلاعاتش ناقص بود و عذرخواهی کرد و  شماره کسی را داد که اطلاعات کاملتری در این مورد داشت . ترکی و فارسی و کردی را بخوبی می دانست ولی ترجیحش استفاده از زبان رومانو برای صحبت با همدهاتیانش بود . اگر علاقه مند به اطلاعات بیشتر در مورد این زیان و این روستا بودید ، این مقاله را بخوانید :

در مورد زرگر و زبان زرگری

جلوتر در سایه درختی بساط صبحانه را با پنیر مهربان و رطب امیدیه و نانی که از زرگر گرفته بودیم برپا کردیم .

کمباین در حال درو مزرعه آفتابگردان

کمباین در حال درو مزرعه آفتابگردان

جاده تا جایی که قرار بود جاده بویین زهرا – قزوین را قطع کنیم ، تکراری بود و دشتی گسترده ، با صحنه هایی که پشت سر هم تکرار می شدند ادامه داشت . از این دشت ، از دور ، برج های خنک کننده نیروگاه قزوین دیده می شد و این سازه ها را به تدریج پشت سر می گذاشتیم .  بعد از جاده بویین زهرا ، هم طبیعت عوض شد وهم ظاهر روستاها . دشت هایی که پر از مزارع علوفه بودند کم کمک با زمین های چغندر ، کلم و گوجه جایگزین شدند و نزدیک تر به تاکستان که می شدیم ، به تعداد باغ های انگور در مسیر هم افزوده می شد . همچنین باغ هایی که  رنگ پاییز گرفته وبدند و رنگشان ، گرم بود و پر انرژی .

سهم ایندشت از نذورات و خیرات محرم ، پهنه وسیعی است که با زباله های ظرف های یکبار مصرف پر شده است .

سهم ایندشت از نذورات و خیرات محرم ، پهنه وسیعی است که با زباله های ظرف های یکبار مصرف پر شده است .

اینطور رانندگی کردن خطرناکه . حتی روی دوچرخه

اینطور رانندگی کردن خطرناکه . حتی روی دوچرخه

در شاهین تپه ، زمین های گوجه را جمع کرده بودند و آنچه مانده بود ، گوجه هایی بود که بعدا رسیده بودند و گویا با سرد شدن هوا کسی سراغی از آنها نمی گرفت .  مال مردم بود ولی گوجه ها چشمک می زدند و دامن از دست برفت . 5 تا گوجه کندم و چقدر هم ترش و خوشمزه بودند . حلال کن صاحب گوجه . ار زمین بیرون نبردیم . همانجا خوردیم . شاهین تپه روستای پر برکتی بود . زمین های بزرگ و سرسبزی داشت و این فصل از سال ، ترکیب یونجه های تازه با برگ های پاییزی بسیار دیدنی بود .

مزرعه سرسبز یونجه در شاهین تپه

مزرعه سرسبز یونجه در شاهین تپه

احمدی هوس چای کرده بود . در روستاهای مسیر هم جایی برای چای نبود تا اینکه به ارداق رسیدیم .  ارداق نسبتا بزرگتر بود و آنجا تقریبا همه امکانات بود . نمادی از انگور در میدان مرکزی شهر گذاشته بودند و آنچه به نظر می آمد این بود که باغ های انگور ، به طور جدی از این شهر به بعد آغاز می شوند .  بعد از شهر ، تقریبا دو طرف مسیر پر بود از باغ هایی که اکثرا باغ انگور بودند . نگاهمان به باغ ها بود که شاید انگوری روی درخت باشد . ولی فصل برداشت گذشته بود و هوس انگورمان ماند تا اینکه در عوارضی تاکستان ، انگور گرفتیم و دلی از عزا درآوردیم .

شهر ارداق ، شهری که محدوده انگور از آن شروع شد .

شهر ارداق ، شهری که محدوده انگور از آن شروع شد .

رضا اولین سفر طولانیش بود.راستش نگران بودم از اینکه وسط راه جا بماند و یا سرعتش پایین باشد و به موقع نرسیم و به شب بخوریم .  از ابتدای مسیر ، اعلام کیلومتر طی شده را با مقدار قابل توجهی خطا گزارش دادم . وقتی دو سوم مسیر طی شده بود با اخطار اینکه هنوز مسیر نصف نشده است و ممکن است به شب بخوریم ، مانع از این می شدم که سرعتش را کاهش دهد . انصافا خوب رکاب زد و موقعی که به سه راهی آک رسیدیم ، گفتم رضا ف سورپرایزت کنم ، مسیر طی شده 70 تا نیست ، 117 تاست ، چشمانش گرد شد . انرژی گرفت و کلی ذوق کرد . با انرژی تمام به سمت تاکستان ادامه دادیم .

خوشامدگویی پاییزی تاکستان

خوشامدگویی پاییزی تاکستان

به تاکستان رسیدیم

به تاکستان رسیدیم

ساعت 15:30 به تاکستان رسیدیم . ناهار خودمان را به صرف املت دعوت کردیم و بعد راهی ترمینال تاکستان شدیم تا سوار اتوبوس های تهران و کرج شویم .  متوجه شدیم که ترمینال تاکستان ، اتوبوس تهران ندارد و باید از عوارضی سوار شویم . تا عوارضی  رکاب زدیم و سوار اتوبوسی شدیم که عازم تهران بود .  دوچرخه ها راحت داخل جعبه جا شدند . ما هم انتهای اتوبوس لم داده بودیم  و به مسیری که طی کرده بودیم نگاه می کردیم . ماشینمان هشتگرد بود . وقتی رسیدیم تاریک شده بود . در تاریکی از کنار اتوبان تا داخل شهر را با احتیاط رفتیم و سوار شده ، به سمت منزل راهی شدیم .

در مورد این سفر موارد زیر حایز اهمیت اند :

1- فاصله میان هشتگرد تا تاکستان را از سه مسیر می توان طی کرد . اتوبان ، جاده قدیم و جاده قشلاق . ورود دوچرخه به اتوبان ممنوع است و جاده قدیم را به علت شلوغی و کثرت تردد کامیون ها نمی پسندم.  جاده های روستایی ، راحت تر و صمیمی ترند و امکان ارتباط بهتری را با مردم فراهم می کنند . من این نوعش را دوست دارم .

2- اگر به بوی کود حیوانی عادت ندارید و اذیت می شوید از این مسیر نروید .

3- بعضی جاها ف جاده پر از ترک است . دوچرخه های کورسی را در این مسیر خراب نکنید . مال ما که کوهستان بود و مشکلی نداشت .

4- تقریبا آب و خوردنی در همه جای مسیر هست . نگران هیچ چیزی نباشید .

5- این مسیر را در فصل بهار اگر بیایید ، دشت پر از شقایق می شود . من ندیده ام فقط شنیده ام .

6- فصل انگور هم برای طی کردن این مسیر خیلی عالی است .

7- هوای این منطقه نسبتا سرد است . ما 7 آبان رفتیم . کل مسیر را با پولار رکاب زدیم .  هوا ابری بود و عالی

8- کل رکابزنی ما شد 141 کیلومتر . نگران طولانی بودن مسیر نباشید . خیلی آسانتر از چیزی است که تصور می شود .  و اینکه  هر جا که خسته شدید سوار بر ماشین های گذری به سمت مقصد بروید یا برگردید .

9- مسیر حرکت و پروفیل ارتفاع را می توانید از لینک زیر مشاهده نمایید :

مشاهده پروفیل مسیر

این خارهای صورتی رنگ را در کویر زیاد دیده بودم . اینجا هم دو سه تا بودند .

این خارهای صورتی رنگ را در کویر زیاد دیده بودم . اینجا هم دو سه تا بودند .

پاییز تاکستان بسیار زیبا بود .

پاییز تاکستان بسیار زیبا بود .

ادامه تصاویر را در گالری زیر ببینید . انتهای عکس ها ، نظر یادتان نرود .

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *