سفر پر است از تجربه . هرچه متفاوت تر شیرین تر . جنوب ایران همیشه منشا تجریبات متفاوت و شیرینی برای من بوده . چند باری برنامه جنوب داشته ایم و هر بار با دنیایی جدید تر برخورد کرده ایم . زیبایی های بی حد و حسابی که تازه فرصت نمود و ظهور پیدا می کنند . به مدد شبکه های اجتماعی و همت جوانانی از اهالی این دیار ، بیشتر ریزه کاری های مادر هنرمند طبیعت را در این دیار می شناسیم .
سفری داشتیم به سمت غرب استان هرمزگان و شرق استان بوشهر . جایی که از شهر عسلویه شروع کردیم و تا بندر مقام را رکاب زدیم . منطقه ای که کوه های پیر زاگرس به دریا می رسند و تلاقی کوه و دریا ، زیبایی های بی بدیلی را ایجاد کرده است . از سواحل صخره ای با شکل های متحیر کننده تا دره ها و کوه هایی که هر یک نیاز به برنامه و زمانی جدا دارد برای رفتن و دیدن .
ما تعداد محدود یاز این زیبایی ها را در برنامه داشتیم . در فرصت محدود 4 روزه ای که برای این برنامه در نظر گرفته بودیم نمی شد بیشتر از این دید . تا می شد برنامه را فشرده در نظر گرفته بودیم .و تا حدی که بتوان از زیبایی های هر منطقه در حد مزه مزه ، چشید و رفت سراغ بعدی ها . خیلی از آنها واقعا انقدر زیبا و دیدنی بودند که زمان برای لذت بردن از آن کافی نبود . شاید چندین و چند سفر دیگر نیاز باشد برای این مسیر .
اول کار از روستای بنود شروع شد . جایی که بعد از ساعت های طولانی در ماشین نشستن به آنجا رسیدیم . ساعت حدود 3 بعد از ظهر بود که دوچرخه ها را پیاده کردیم . هوای بنود گرم بود . مخصوصا اول کار که از اتوبوس پیاده می شدی هوای گرم به نظر اذیت کننده می رسید . این گرمی را تا آخر برنامه در هیچ جای مسیر ندیدم. ولی آنجا هوای گرمی که با بوی گاز ترش عسلویه قاطی شده بود واقعا آزاردهنده بود . از بنود که دورتز می شوی دیگر از این بو خبری نیست .
راهی ساحل بنود شدیم . سربالایی ملایمی که بعد از ارتفاع گرفتن به سمت دریا ، به یکباره می شکست و با سرازیری شدیدی به سمت دریا راهی می شد . هر قسمت از این مسیر ، زیبایی خارق العاده ای داشت . از لحظه لحظه این مسیر می شد لذت برد . آنجا که خورشید مایل بعد از ظهر ، از بلندی های مشرف به دریا دیده می شد نوید غروب بسیار زیبایی را می داد . به جایی رسیدیم که مسیر با تابلوی شکسته و زنگ زده ای لوکیشن فیلم محمد رسول الله را زده بود . جاده خاکی قابل رکاب زدنی بود . جاده را ادامه دادیم و به خانه های کاهگلی کوچک و بزرگی رسیدیم که در کناره صخره ساخته شده بودند . پایین تر ها خراب شده بود . گویا برای جلوگیری از فسق و فجور فرمانداری خودش دست به تخریب زده . و البته با کمی پیاده روی در دره ای زیبا ، می رسیم به غارهای ساحلی بنود . جایی که تلاش شبانه روزی موجها باعث شده غارهای زیبایی در دل صخره ها کنده شود . آب که پایین است می توان داخل این غارها رفت . در واقع اینجا ساحلی زیر زمین است . غار بیش از 10 متر عمق دارد . فضای بسیار جالبی است که کمتر جایی می توان دید . در ایران که سواحل سنگی کم است یا حداقل کم شناخته شده است و این گونه مناظر کمتر دیده می شوند .
از غار که راهی ده شدیم ، هوا داشت تاریک می شد . تلاشمان را کردیم تا قبل از تاریکی کامل گردنه را بالا برویم و تقریبا هم همین شد . هوا تاریک شده بود که به بالا رسیدیم و در تاریکی راهمان را تا کوشکنار ادامه دادیم . هوای شبانه بسیار دلچسب بود و حدود 20 کیلومتر رکابزنی در مسیری خلوت واقعا عالی بود . شب را به کوشکنار رسیدیم و به اقامتگاه رفتیم .
روز دوم ، وسایلمان در اقامتگاه ماند و راهی بندر تبن شدیم . بندر تبن هم جاده اس مثل جاده ساحل بنود بود که شیب بالا و پایین داشت . آسفالته بود و با ارتفاعی کمتر . مسیر ، مسیر زیبایی بود . البته زیبایی هایی که در این ساحل برایمان تازگی داشت تا آخر سفر بارها و بارها برایمان تکرار شد . آنقدر دریا دیدیم و ساحل بار دیگر اگر این مسیر را رکاب بزنم ترجیح بدهم بیشتر در مسیر بندر مقام باشم و بندر تبن را از برنامه حذف کنم . بندر تبن گویا بندری قدیمی است که برای صادرات علوفه به کشورهای عربی مورد استفاده بوده . الان هم چند لنج خسته گوشه آن آرام گرفته بودند . ساحلی زیب و تمیز با محوطه سازی خوب هم داشت که برای حضور گردشگران آماده شده بود . ما که بودیم چند خانواده هم انجا بودند ولی در کل مسافرین در این مسیر حضور خیلی پر رنگی نداشتند . شاید کم کم بیشتر شود با شناختی که اخیرا ایجاد شده . مخصوصا با رسانه ای شدن داستان ساحل مکسر .
از تبن که آمدیم کوشکنار ، وسایلمان را بار زدیم و راهی شدیم . جاده ای که از دریا حدود 6-7 کیلومتر فاصله داشت و در امتداد دریا می رفت . سبز سبز بود . باورناپذیر بود برای ما که از جنوب تصویر دشت های تفتیده و خشک داریم . شاید تابستانشان اینطور باشد ولی واقعا در این فصل بسیار زیبا بود . گویا باران خوبی که دو هفته پیش باریده بود باعث اصلی این سبزی بود . باران های این منطقه در فصل محدودی از اواخر پاییز تا اواسط زمستان می بارند ومعمولا بسیار شدید و سیل آسا هستند . اثر شسته شدن و شکل های خاص سنگ ها در دره ها به راحتی می تواند نشان دهد که باران چه بر سر آنها آورده است . با باران های اینجا به راحتی سیل جاری می شود و همه جا را آب می گیرد . اگرچه دو هفته از بارش باران گذشته است ولی دشت هنوز گل آلود بود و البته سبز سبز .
تصاویر اطراف وسوسه کننده بود و به سختی می شد توقف نکرد . جایی که چوپانی بزهایش را در دشت رها کرده بود این حس عجیب غالب شد و توقف کردیم . آفتاب ، درخشان و گرم بود . هوا کمی خنکی صبح را داشت و در این هوا همه برای عکس گرفتن با بزها رفتند . چوپان جوان بدون اینکه اعتراضی به از بین رفتن نظم گله اش بکند تماشا می کرد و مشخص بود که رضایتش بالاتر از این حرف هاست که با چنین تلنگری آزرده شود .
ادامه مسیرمان راه دو شاخه می شد و طبیعت گردنه مه آلود راه خاکی پر چالش را ترجیح داد . راهی که ما را به کنار دریا می رساند . از میان کوه هایی با شکل ها و رنگ های خیلی خاص رد شدیم . در جاده ای که مشخص بود خیلی جاده پر ترددی نیست . و بعد از آخرین بلندی ، اسکله زیبای بندر بستانو از بالا دیده می شد . در پشت آن تالاب زیبایی بود که چند اردک وحشی در آن شنا می گردند . این تالاب ، آب باران هایی است که قبل از ریختن به دریا در این چاله ها اسیر می شوند تا آب شیرین لازم را برای زندگی حیات وحش منطقه ذخیره کنند .
از اینجا افتادیم کنار دریا و ادامه مسیرمان تا روستای مغدان که محل کمپ شبانه مان بود در کنار دریا ادامه یافت . محل کمپ مان از مغدان حدود 2 کیلومتر فاصله داشت ولی جایی بسیار زیبا و البته بسیار آرام بود . ساحلی بی نظیر با بخشی سنگی برای آنان که موج را می پسندند و بخش ماسه ای باری آنان که شنا را دوست دارند .
مغدان روستایی است که بازار سنتی منطقه است . جنس هایی که با لنج و همراه ملوانان به ساحل می رسد به چند مغازه این راسته راه می یابند و معمولا مسافران هم بدشان نمی آید از رهاوردهای از آب گذشته چیزی همراهشان ببرند . قیمت ها را زیاد آشنا نیستم ولی به نظر نمی رسید خیلی تفاوت قیمت خاصی داشته باشند . بیشتر همین که یادگاری از این دیار باشد باری خریداران کفایت بود و خرید ها بیشتر در همین حد خلاصه می شد .
از مغدان به بعد ، جاده در محاصره کوه و دریا قرار می گیرد . کوه ها شکل های خاصی دارند گویی که سنگ های مذاب شره کرده اند و بین راه این شره ها خشک شده اند . مثل اثری که روی شمع ایجاد می شود . زیاد هم هستند . در طول ساحل اکثر جاها می توان این کوه ها و سنگ ها را دید . در جایی از مسیر ، این آب و کوه چنان به هم نزدیک شده اند که جاده برای رد شدن ، ارتفاع می گیرد و از کمر کوه می گذرد . در پایین دریا دیده می شود . ارتفاع حدود 50 متر هست . اینجا گردنه مقام است که گویا تازگی ها اسم گردنه عشاق را برای آن انتخاب کرده اند . از اینجا دریا دید بی نظیری دارد . واقعا فوق العاده است و آنجا بهتر می شود که از بالا ، لاک پشت های بزرگی را می بینی که برای نفس گرفتن لحظاتی را روی آب می آیند و دوباره زیر آب می روند .
ساحل مکسر که اخیرا رسانه ای شد نیز بعد از همین گردنه است . 6-7 کیلومتر به سمت مقام و در جاده ای خاکی که بدون هیچ نشانه ای از جاده اصلی جدا می شود می توان از جاده فاصله گرفت و در ساحل ماسه ای تا مکسر رکاب زد . انقدر بی نشان است این ساحل که ما که با هدایت راهنما تا کنار ساحل رفته بودیم و با صخره های اعجاب انگیز آن بیشتر از 200 متر فاصله نداشتیم هنوز نمی دانستیم که اینجا قرار است همان صخره هایی را ببینیم که زیبایی شان از دلایل اصلی برنامه ریزی این سفر بوده است . جلوتر که رفتیم فهمیدیم آنچه در عکس ها دیده ایم فقط بخش کوچکی از تعداد بسیار زیاد صخره های زیبایی است که اینجا در کنار هم نشسته اند .
از مکسر تا مقام 7-8 کیلومتر فاصله است که با دوچرخه در چشم بهم زدنی طی می شود و می رسی مقام . جایی که قایق ها منتظرند تا ما را ببرند لاوان . مقام پر از سوپرمارکت های بزرگ است . البته لاوان هم سوپرملرکت دارد و همه چیز را می توان از آنجا خرید . دوچرخه ها را بارزدیم و خودمان هم سوار شدیم . قایقرانان سیه چهره دور گرفتند و به طرف جزیره که در دور مشخص بود حرکت کردیم . سرعت قایل حدود 40 کیلومتر است و فاصله 25 کیلومتری تا لاوان حدود 40 دقیقه زمان می برد . با دوری که دورجزیره مارو زدیم این زمان کمی بیشتر شد . مارو جزیره زیبایی است ولی خودم لاوان را زیباتر دیدم . شاید حس بودن در جزیره ای بدون سکنه است که باعث شده مارو سر زبان ها بیفتد . ماسه های سفید آب های فیروزه ای همه جا اطراف لاوان پر است . واقعا اینجا را خیلی زیباتر از هرمز و هنگام دیدم . البته نظر ایت دیگر . من که خیلی در هرمز و هنگام نبوده ام . حس آن لحظه ای که آنجا هستی ، هوای آن روز و خیلی چیزای دیگه رو نظر تاثیر می ذاره ولی حسی که به لاوان دارم واقعا بهتر از حسی ست که به جزایر اطراف قشم داشتم .
مارو را طواف کردیم و رسیدیم به لاوان . وسایل را بار وانت کردیم و راهی شدیم . اول در شهر خردیهایمان را انجام دادیم . هر آنچه که برای شب نیاز داشتیم . و بعد در جاده ای که در راستای طولی جزیره کشیده شده بود به سمت انتهای غربی جزیره که اصطلاحا به آن سر لاوان می گویند حرکت کردیم .
مانند هنگام ، ساحل غربی و جنوبی این جزیره را هم خاکریز کرده اند . احتمالا یادگار دوران جنگ است . باعث می شود که در رکاب زنی دور جزیره ، تقریبا دیدی به دریا نداشته باشی. محل کمپ ما جایی بود در انتهای غربی و حد فاصل خاکریز و دریا که سطحی سنگی و صاف بود . از دریا حدود 2 متر ارتفاع داشت و صدای موج های دریا ، واقعا عالی بود . شب آرام بود و پر ستاره . اینجا تاریکی مطلق نیست . از دور دست ها مشعل های نفتی دیده می شوند . چراغ شهر ها و روستاهای ساحلی دیده می شوند ولی بیش از اندازه آرام است . جایی که بتوان دور از هیاهوی زندگی چند روزی را در آن استراحت کرد .
روز آخر از مسیر جنوبی لاوان را دور زدیم و برگشتیم . ولی لاوان هنوز قصه تمام نشده ای بود برای من .