چند وقتی بود که تصمیم داشتم مسیر کنار رودخانه ارس از جلفا تا منطقه خدافرین را رکاب بزنم . این مسیر را قبلا با ماشین رفته بودم و به دلیل جاذبه های طبیعی خاصش خیلی علاقه مند بودم که با دوچرخه نیز این مسیر را تجربه کنم . این مسیر را از جلفا که شروع می کنی بعد از خود شهر جلفا که دیدنش خالی از لطف نیست ، جاذبه های زیاد تاریخی و طبیعی داره که در ادامه به آنها خواهم پرداخت . مسیر حرکت و پروفیل مسیر رو در تصویر زیر می تونید ببینید :
تعطیلات 9 مرداد فرصتی دست داد تا بتوانم بصورت جدی به این برنامه فکر کنم . برنامه را اول با دوستانم که قبلا با هم سفر رفته بودیم مطرح کردم که متاسفانه هرکدام به دلیلی راغب به این سفر نبودند . پس در گروه های گردشگری و دوچرخه سواری تلگرام دعوت به همرکابی زدم که 12 نفر اظهار علاقه مندی کردند که طی توضیحاتی که از جزئیات مسیر در اختیارشان گذاشتم در نهایت برای روز آخر 4 نفر بصورت قطعی حضورشان را اعلام کردند . با توجه به اینکه تصمیم داشتم خودم یک روز زودتر با ماشین شخصی به جلفا بروم ، لذا از محمد حسین که از بقیه مصمم تر به نظر می رسید خواهش کردم که کار هماهنگی با اتوبوس را انجام دهد . کلا برای رفتن به جلفا راه های مختلفی هست . می توانید با ماشین شخصی حرکت کنید که از تهران حدود 8.5 ساعت راه خواهید داشت . با اتوبوس اگر سفر کنید می توانید از بین 5 – 6 اتوبوسی که هر شب از تهران به سمت جلفا حرمت می کنند یکی را انتخاب کنید . تعاونی های 8 ، 4 و سیر و سفر برای جلفا اتوبوس دارند که شماره راننده ها رو براتون می ذارم تا در صورت نیاز استفاده کنید . البته از خودشون اجازه نگرفته ام ولی فکر نمی کنم مشکلی داشته باشند .
آقای آذری 09121793358 -09143919808- 09147582502
آقای ایامی 09141935059
آقای فرزین 09144131453
در مورد سفر با قطار اصلا فکر نکنید فعلا . با اینکه جلفا ایستگاه راه آهن داره ولی مسیرش خیلی طولانیه و بیش از 16 ساعت تو راه خواهید بود که بسیار خسته کننده است . البته بستگی به سلیقه ها هم داره .
امیر حسین با آقای آذری هماهنگ کرده بود و ساعت 8 قرار بود حرکت کنند . گویا دو نفر دیگر از همسفران همان دقایق آخر انصراف دادند و امیر حسین از شهمیرزاد و خانم مهرنوش از محلات تنها نفراتی بودند که قرار بود در این سفر همراه من باشند .
ساعت 7 صبح اتوبوس به ترمینال هادیشهر رسید . این نکته رو توضیح بدم که ترمینال مسافربری شهرستان تو شهر هادیشهره که 15 کیلومتر با جلفا فاصله داره و به نوعی مرکز سیاسی شهرستان حساب میشه . اگه بلیط جلفا گرفتید و اینجا پیاده شدید تعجب نکنید . برای رفتن به جلفا همیشه تاکسی هست . البته ما قرار بود با دوچرخه بریم .
با هم هماهنگ کردیم و ساعت 7.5 که من با دوچرخه رسیدم ترمینال ، دوستان هم لباس ها رو عوض کرده و بارو بندیل رو بسته بودند و آماده سفر بودند . سفرمون رو از ترمینال هادیشهر شروع کردیم . بلافاصله پس از خروج از هادیشهر ، گیت ورودی منطقه آزاد ارس رو رد کرده و به سمت جلفا رهسپار شدیم . این قسمت از مسیر سر پایین بود و هوا هم بسیار مسائد . به سرعت به سمت جلفا حرکت کردیم و در کمتر از نیم ساعت به جلفا رسیدیم . در پارک جلفا که کنار بازار آراز است بساط صبحانه رو برقرار کردیم با سالم ترین فست فود دنیا که فکر می کنم فقط سمت آذربایجان مرسومه . من که جای دیگه ندیدم . بساط یرآلما یومورتا رو زدیم و بعد از پر کردن قمقمه ها راهی ادامه سفر شدیم .
در خروجی شهر جلفا به سمت خدافرین ، در کنار پل آهنی راه آهن از مزار شهیدان مرزبانی هم دیدار کردیم . این دو شهید نفراتی بودند که در جنگ جهانی دوم توانسته بودند تا مدت ها در برابر ارتش روسیه از مرزهای کشور دفاع کنند و پس از اینکه توسط ارتش روسیه به شهادت می رسند ، یادبودی بابت رشادتشان توسط ارتش روسیه ساخته می شود. تاریخ دقیقش رو می تونید تو تصویر مطالعه کنید .
از شهداری مرزبانی که مسیر کنار رودخانه رو در پیش گرفتیم باد خیلی شدیدی شروع به وزیدن کرد . شدن باد رفته رفته زیاد می شد و رکاب زدن رو خیلی سخت می کرد . با اینکه شیب عمومی مسیر منفی بود ، ولی حتی در سرپایینی های مسیر نیز مجبود بودیم با دنده های سبک رکاب بزنیم . گردنه های بین راه که جای خود داشت .
تو مسیر کنار یه چاه آب ، سر و صورتی شستیم و خنک شدیم و به راهمون ادامه دادیم . آبش زلال نیود و کمی گل آلود بود ولی خنک بود و دلچسب .
نرسیده به سه راهی مارازاد ، پیرمردی کنار جاده بساط کرده بود . هنوانه ای به رگ زدیم و خنک شدیم . پیرمرد از سخت گیری اداره راه گفت و از اخطارهایی که بهش داده اند که بساطش را جمع کند . برای ما که نعمتی بود و آرزو کردم کاش امکانی فراهم شود تا بتواند بساطش را اینجا حفظ کند و در صورت امکان گسترش دهد .
بعد از سه راهی مارازاد ، باد بسیار شدت گرفت . هوا هم گرمتر شده بود ولی گرما با وجود باد زیاد اذیت کننده نبود ولی باد به شدت سرعتمون رو می گرفت و با نهایت توان رکاب می زدیم .
حدود ساعت 2 به سیه رود رسیدیم . تا اینجای کار حدود 65 کیلومتر رکاب زده بودیم . در پارکی در ورودی شهر بساط کردیم . بوفه پارک بساط نهار مختصری داشت و از ما با املت پذیرایی کرد که بعد از چند ساعت رکاب زنی خیلی چسبید . بعد از نهار چرتی زدیم تا ساعت 3 راهمون رو ادامه بدیم . وسط چرت یوایشکی یکی از چشمام رو باز کردم و خواب آلود ساعت رو نگا کردم که ساعت 15:07 رو نشون می داد . از جا پریدم و دوستان رو بیدار کردم . البته متوجه شدیم که به خاطر رومینگ تلفن همراه ، ساعتش با ساعت آذربایجان هماهنگ شده و نیم ساعت جلو رفته . پس ادامه خواب تا ساعت 3 .
در مورد تلفن همراه بگم که تقریبا در هیچ نقطه ای از مسیر غیر از جلفا شما آنتن موبایل چه ایرانسل و چه همراه اول نخواهید داشت . پس برای این موضوع برنامه ریزی داشته باشید . البته برای من خیلی جای تعجبه که کشورهای همسایه ما که تکنولوژی آنچنان بالایی ندارند و در کل خیلی پایین تر از ایران اند چطوره که همه نوار مرزی ایران رو تحت پوشش آنتن های موبایل قرار داده اند و آنوقت اپراتورهای ما نیستند . جالبه تو سیه رود که شهر نسبتا بزرگی است شما در مرکز شهر آنتن ارمنستان رو دارید اولین آبادی اش از اونجا حدود 30 کیلومتر فاصله داره .
بعد از ناهار از سیه رود به سمت نوردوز حرکت کردیم . برای شب مانی دو جا رو در نظر گرفته بودیم . یکی امامزاده سید محمد آقا در نوجه مهر و دیگری روستای اشتبین . امامزاده در نوجه مهر زائرسرای خیلی بزرگی دارد که حدود 100 تا اتاق برای اجاره به زایرین درست شده . همه امکانات اولیه زندگی هم اون اطراف فراهمه . با توجه به باد و سرعت کممون ، احتمالا شب را می بایست آنجا می ماندیم .
بین سیه رود و نوردوز ، کوه های دو طرف رود به هم بسیار نزدیک کی شوند بطوری که عرض رود که در جلفا بیشتر از 50 متر است یه جاهایی به حدود 25 متر می رسد که کنارش تنها به اندازه جاده کوه را کنده اند . تصور کنید بادی که تو دشت باز ما رو اذیت می کرد در گذر از این تونل تبدیل به چه طوفانی می شد . عکس گرفته ام ولی تو عکس ها خوب مشخص نیست . مخصوصا گردنه ای که ننم وای بهش میگن که دیگه آخرشه .
تو یکی از این گردنه ها با شدت داشتیم پا می زدیم که بریم بالا . سرعت باد به حدی رسید که کلا ما رو متوقف کرد و به عقب می راند . پاها رو زمین گذاشتم و محکم خودم رو نگه داشته بودم . پشت سرم مهرنوش خانم هم همین کار رو کرد . یه لحظه باد ضربه ای زد و خانم مهرنوش و با دوچرخه زمین کوبید . راستش من تا اون لحظه قدرت باد رو اونجوری ندیده بودم . پیاده گردنه رو رد کردیم و افتادیم تو سرازیری . سرازیری اون قسمت از مسیر رو با سبکترین دنده رکاب زدیم و پایین اومدیم . باد شدید آب رو از رودخونه ورمی داشت و پودر آب رو تو هوا پخش می کرد که هم تصویر خیلی زیبایی ایجاد می کرد هم اینکه می خورد به صورتمون و خنکمون می کرد . بالاخره ساعت حدود 6 بود که به نوردوز رسیدیم . پسربچه ای که سیم کارت ارمنستان می فروخت بهمون خوش آمد گفت و برای رسیدن به نوجه مهر راهنمایی مون کرد. تا اینجای کار حدود 90 کیلومتر رکاب زده بودیم و باد مخالف هم خیلی خسته مون کرده بود . از نوردوز تا نوجه مهر هم 3 کیلومتر سربالایی بود و حالی برای بالا رفتن نداشتیم . پیشنهاد دادم بریم اول جاده و در کمین نیسان های گذری بایستیم . تازه رسیده بودیم که دیدم یک پیکان وانت از دور داره میاد که با سوت و علامت و … نگهش داشتیم . خالی بود و پذیرفت که ما رو تا بالا ببرد. بار زدیم و 3 کیلومتر وانت سواری مشدی تا نوجه مهر . نوجه مهر روستای خیلی باصفاییه . رودخانه ای هم داره که به ارس میریزه . امازاده هم کنار این رودخانه است . برای چادر زدن تو حیاط امامزاده 2000 تومان عوارض دادیم و چادرها رو برپا کردیم . زود خوابیدیم تا برای فردا بتونیم آماده باشیم . تازه خوابیده بودیم که نمه بارونی هم زد و هوای بسیار دل انگیزی شد .
صبح ساعت 6.5 بیدار شدیم . چادرها را جمع کرده و وسایل را بار زدیم و آماده حرکت شدیم. تصمیم گرفتیم که صبحانه را کردشت بخوریم . نان تازه ، گوجه و انجیر و پنیر تهیه کردیم . برج دوزال رو از دور دیدیم . از حمام کردشت هم خواستیم بازدید کنیم که هنوز باز نشده بود . منتظر نشدیم و به راهمان ادامه دادیم . صبحانه رو بیرون کردشت میل کردیم . راهی شدیم .
بعد از 30 کیلومتر به سه راهی اشتبین رسیدیم . سربالایی خیلی سنگین نشون می داد . تصمیم گرفتیم به کمین نیسان بشینیم که بعد از یه ربع انتظار دیدیم که بی فایده است . راه افتادیم و آروم آروم رکاب زدیم . به بالای گردنه که رسیدم دیدم مهرنوش خانم سوار بر نیسان از کنارمون رد شد. من و امیرحسین با دوچرخه به پایین سرازیری رفتیم و دیدیم که نیسان منتتظر ماست تا گردنه بعدی رو رد کنه . اشتبین وسط یه دره سرسبز واقع شده و خیلی روستای خوش آب و هوا و زیباییه . درختای گردو ، انار و ذغال اخته هم فراوونه و البته انجیر. مردم خیلی مهمان نواز و مهربانی هم داره . راننده نیسان پیشنهاد داد ما رو ببره ییلاقاتشون رو که وسط جنگله ببینیم که به علت کمی وقت قبول نکردیم . ورودی ده پیاده شدیم و تا ته کوچه اصلی ده که 200 متر بیشتر نبود رفتیم . صاحب سوپرمارکتی که ته ده بود پیشنهاد داد بالای تپه روبروی ده بریم تا از اونجا منظره روستای پلکانی رو بهتر ببینیم . دوچرخه هامون رو هم نگه داشت تا ما بریم و برگردیم . منظره ده از اونجا عالی بود . فکر می کنم همه عکس هایی که از این روستا دیده بودم رو از بالای این تپه گرفته بودند . خود تپه هم پر باغ بود با راه های سنگ چین .
در طول این مسیر برای استراحت می تونید روی اشتبین حساب کنید . چون امکانات نسبتا خوبی داره . هم سرویس بهداشتی داره هم مغازه و هم جای نشستن . از اشتبین خارج شدیم و مسیر سرپایینی رو با سرعت تمام پایین اومدیم تا به ادامه سفرمون برسیم . تو مسیر خروج از ده یکی از اهالی یک مشت ذغال اخته بهمون داد که خیلی چسبید . تصمیم گرفتیم اگه جایی دیدیم حتما کمی بخریم .
راستی وقتی داشتیم از سربالایی اشتبین بالا می رفتیم یکی از نیروهای مرزبانی با موتور آمد دنبالمون و از مبدا و مقصدمون پرسید . می خواست مطمئن بشه که خارجی نیستیم . نمی دونم چه مشکلی داره ولی اگه مهمون خارجی دارید حتما این مسئله رو لحاظ بکنید و قبل رفتن چک کنید .
به محدوده خدافرین که وارد شدیم کم کم حال و هوای صخره ای و کوهستانی جای خودش رو به منظره دشت داده بود . ارس نزدیک تر به جاده بود و آرامتر . در کنار جاده ذغال اخته می فروختند و گوجه محلی ترش . گرفتیم و زدیم به رگ . چقدر هم حال داد . هر کدام یه پاکت ذغال اخته و گوجه بسته بودیم به فرمون دوچرخه و تا خود عاشقلو می خوردیم . الان که دارم می نویسم دهنم آب میفته .
برنامه داشتیم که ناهار رو عاشقلو رسیدیم کباب بخوریم . به عاشقلو که رسیدیم چیزی گیرمان نیومد جز املت . پیرمرد مثبت 70 باحالی بود که کلی سرحالمون آورد . از عاشقلو به سمت جانانلو که می رفتیم کم کم از ارس فاصله گرفتیم و دشت صاف جای خودش را به مسیر تپه ای داد که بالا و پایین کم نداشت . هوا کم کم خنک تر می شد و به پایان راه نزدیک می شدیم . ورودی جانانلو از سمت عاشقلو سراشیبی تندی است که بعد از گذر از چند سربالایی با سرعت زیاد وارد شهر شدیم . برای هماهنگی اتوبوس دوستان دچار یک سوءتفاهم شدید شده بوم که متاسفانه باعث شد یک شب بیشتر در منطقه بمانند. قبل از شروع سفر با اتوبوسرانی خدافرین تماس گرفته بودم بریا هماهنگی اتوبوس برگشت به تهران . گفته بودند ساعت 8 اتوبوس دارند همه روزه . چون در بیشتر شهرهای آذربایجان ، اتوبوس ها شب حرکت می کنند تا صبح تهران باشند تصور کردم 8 شب اتوبوس حرکت خواهد کرد . وقتی رسیدیم و زنگ زدم تازه فهمیدیم که حرکت اتوبوس ساعت 8 صبح است که البته اهالی می گفتند تا ساعت 11 هم حرکت نمی کند معمولا . چاره ای نبود . همسفرانمان قرار شد شب را آنجا بمانند و صبح راهی شوند که گویا صبح ساعت 11 حرکت کرده بودند . من هم همان شب سر دوچرخه را برگرداندم سمت جلفا . 97 کیلومتر آن روز رکاب زده بودم . حیفم آمد 100 نشه . به صد که رسید لب جاده وایسادم و با یک وانت تا تاتار و با ز از آنجا با یک نیسان خودم را تا عاشقلو رساندم . عاشقلو که رسیدم دیگر هوا کم کم تاریک می شد . تصمیم گرفتم ماشینی بگیرم و خود را به جلفا برسانم و این توفیقی شد با آقای ایمان زاده آشنا شدیم که پسر بسیار پر انرژی و سرحالی بود که فوق لیسانس حقوق می خوند. با هم از هر دری حرف زدیم . 2 ساعت طول کشید تا به هادیشهر برسیم . اواسط راه از خستگی خوابم می گرفت و داشتم لحظه به لحظه سفر را مرور می کردم . مخصوصا از گردنه ننم وای که رد می شدیم یاد بادهای وحشتناک آن روز افتادم که البته اهالی می گفتند زیاد اتفاق نمی افته و شانس شما بوده .
در هر صورت سفر خیلی خوبی بود . به خانه نرسیده تصمیم گرفتم چند وقت دیگر مسیر پلدشت تا جلفا رو هم طی برنامه دیگری رکاب بزنم .
راستی امیر حسین هم ما رو دعوت کرده شهمیرزاد . خوبه که از یک سفر بیادماندنی برنامه دو سفر بیادماندنی دیگه در بیاد . انشالله گزارش برنامه اونها رو هم می ذارم .
نکات مهم این سفر :
هوای جلفا رو با هوای بقیه جاهای آذربایجان قیاس نکنید . هم گرمتره و هم رطوبتش بیشتر
در طول مسیر مخصوصا ابتدای مسیر فاصله ده ها از هم زیاده . اول مسیر آب داشته باشید بهتره .
تو مناطق مرزی عکس برداری از مرز ممنوعه . اگر هم عکس برداری می کنید سعی کنید پاسگاه ها تو عکس نباشند .
حتما مدارک شناسایی رو همراه داشته باشید . مرزبان های عزیز ممکنه نیاز داشته باشند هویت شما رو اهراز کنند .
در مناطق میانی راه قبل از نوردوز ، سنگ های حاشیه راه خیلی برنده اند . سعی کنید تو خاکی نرید که لاستیک رو می بره .
از کسایی که کنار جاده دارند محصولات می فروشند خرید کنید . هم ارزان . هم خوشمزه و دلیلی برای اینکه از دیدن شما خوشحال بشوند .
به هیچ وجه در کنار ارس اتراق نکنید . خیلی جاها خاک سسته و خطرناک . خیلی مواظب باشید .
برای شب مانی به ترتیب اولویت این جاها رو پیشنهاد می کنم : نوجه مهر و زایرسرای امام زاده – اتاق های کنار حمام کردشت – روستای اشتبین .
برای شب مانی در جانانلو بهتره داخل شهر چادر بزنید ولی برای گشت و گذار کمپ گردشگری کنار سد خیلی خوبه .
گوجه های ترش خدافرین رو از دست ندید . یکبار تست کردنش می ارزه .
نشان افتخار این سفر رو تقدیم می کنم به راننده تریلی آذربایجانی که گردنه رو پشت سر ما با سرعت 5 تا اومد بالا ولی بوق نزد که ما هول نشیم یا تو خاکی پر از سنگ تیز نریم .
و تشکر از همه هم مسافران سواره ای که با تشویق های خودشون خستگی رو از تنمون بیرون می کردند . دم همگی شما گرم .
سلام قلم زیبایی داریدوتوضیحات کامل وجامع ولی عکس خیلی کم گذاشته بودیدان شاءالله گام هایتان استوار
سلام گرم منو بپذيريد خسته نباشيد خيلي خوشحالم كه با سايتتون اشنا شدم و راستش را بخواهيد من خيلي از مسيرها تون را ركاب زدم از سيرود و وليان اسكل دره تا كوچه باغهاي برغان و سيجان و دوروان و اتشگاه و طالقان ، كليشوم ديلمان سپارده ، جنت رودبار واملش ، توسكستان و جنگل ابر و و……..وتمرين ميكنم براي جاده پامير در تاجيكستان
اما اغلب اين مسيرها را به تنهايي ميروم ودر حسرت يك گروه خوب وقبراق بسر ميبرم و اميدوارم بتوانم به شما وصل شوم تا از تجاربتان و در ركابتان باشم تا اذت ببرم
در ضمن تجارب خارجي هم دارم
“ارس همچنان میخرامد” تا جانمایه ی آرارات را به دریای وطن برساند. آراراتی که در غربت مانده است.
اشتراک ها: دریاچه باتابات در نخجوان – گردنه مه آلود
اشتراک ها: سفر به نخجوان ، دریاچه باتابات – گردنه مه آلود